نازپری من 17 ماهگیت مبارک روزها مثل برق و باد سپری میشن اینقدر زود داری بزرگ میشی که گاهی دلم می گیره دوم تیرماه عمو محمود و همیلا هم از کانادا اوومدن و خلاصه مهمون بازی ها شروع شد تو عاشق هلیا شذی خیلی بامزه صداش میکنی هیاااااااااااا و عمو محممودم خیلی دوست داری و همش صداش مسزی محمووووووو عمو هم حسابی می چلوندت یه عالمه سوغاتی هم گرفتی یه پیرهن عروس هم برات آوردن که عاشقش شدی میکنی تنت و برامون نانای میگنی بعدشم حاضر نمیشی درش بیاری ازت سوال میکنم محمود کجا بردت؟میگی تاب پاک یعنی رتیم پارک تاب بازی کردم میگم خاله زهرا برات چی آورده لباس تنت و نشون میدی میگی این میگم خوشگله میگی به به به رابطت با خاله نرگس خیلی خوبه خی...